خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را

ساخت وبلاگ

من ِ شکسته منِ بی قرار در اتوبوس

گریستم همهء جاده را اتوبان را

 

نگاه خستة من تا به آسمان برسد

کشانده است به دنبال خویش باران را

 

ولی نخواسته در بین راه سوزاندم

دل اهالی محروم چند استان را

 

بر آن سرم که کنار ضریح یاد کنم

ولو به قدر نگاهی تمام آنان را

 

نگاه‌های پر از حسرت کشاورزان

میان دشت تکان‌های دست چوپان را

 

و آن غریبه که در قهوه خانۀ سر راه...

همان که خم شد و بوسید تکۀ نان را

 

همان که نام تو را برد زیر لب وقتی

که روی میز غذا می‌گذاشت لیوان را

 

همان که گفت ببینم تو زائری؟ گفتم

خدا بخواهد... آهی کشید قلیان را

 

همان که گفت به آقا بگو غلط کردم

بگو ببخشد، رانندۀ بیابان را

 

بگو از آنچه که می‌داند او پشیمانم

خودش نشان دهد ای کاش راه جبران را

 

چقدر بغض، چقدر آه با خود آوردم

و التماس دعاهای مرزداران را

 

خلاصه این که به قول رفیق شاعرمان

«چقدر سخت گذشتیم مرز مهران را»

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 118 تاريخ : يکشنبه 14 بهمن 1397 ساعت: 15:02