کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،

متن مرتبط با «اگر» در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، نوشته شده است

دردِ عشق نداری، اگر چه بیماری

  • نهاد دست به پیشانی ام که تب داری‏‏‏گرفت نبض مرا باز هم که بیماری!‏‏‏نگاه کرد به حالم، نگاه کرد به می‏‏‏به گریه گفتمش آری، طبیب من! آری!‏‏‏نگفت قصه و خمیازه را به آه آمیخت‏‏‏که دردِ عشق نداری، اگر چه بیماری‏‏‏‎سکوت کرد! چه خوب است رفتنی باشم‏‏‏سفر بخیر اگر راه توشه ای داری‏‏‏به خنده گفت که از جان من چه می خواهی؟‏‏‏گریستم که تو عاشق کش دل آزاری‏‏‏نقاب از رخ فریاد ناگهان برداشت‏‏‏که سُست عهد! مرا مثل خود نپنداری‏‏‏تو را هزار هوس، سر‏‎ ‎‏دوانده و اکنون ‏‏‏بر آن سری که مرا زین میان به دست آری‏‏‏هزار بار دلت را به غیر بخشیدی ‏‏‏در ادعا ز دو عالم فقط مرا داری‏‏‏کنون که سکة عمرت ز اعتبار افتاد‏‏‏مرا که گنج پر از گوهرم خریداری‏‏‏ز شرم ضجه زدم آنقدر که جان دادم‏‏‏جز این نبود سزای چو من سیه کاری‏‏‏گذشت و رفت که شاید ببخشمت روزی ‏‏‏ز روی صدق ببینم اگر گرفتاری‏‏‏قادر طهماسبی، از کتاب «عشق بی غروب» بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها