کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،

ساخت وبلاگ
به نام خدا معنی درس «جدال سعدی با مدعی»   * یکی در صورت ..... شکسته. معنی: شخصی که در ظاهر، درویش بود اما اخلاق و رفتار درویشان را نداشت در مجلسی نشسته بود و شروع به بدگویی و سرزنش توانگران کرده بود و شکایت می­کرد و آنان را سرزنش می­نمود. تا این­که کلامش به اینجا رسید که درویشان توان انجام کار خیر را ندارند (هرچند که نیت آن را دارند) در حالی که توانگران قدرت انجام کار خیر را دارند ولی میل به انجام آن را ندارند. مفهوم: نکوهش و مذمت توانگران بیت: کریمان را به دست اندر درم نیست       خداوندانِ نعمت را کرم نیست (مفاعیلن مفاعیلن فعولن= بحر هزج مسدس محذوف) معنی: انسان­های بخشنده قدرت و توان مالی ندارند و ثروتمندان با وجود توان مالی، اهل بخشش نیستند. * مرا که پروردة ..... گوشه­نشینان. معنی: این سخن بر من که پرورش­یافتة لطف و نعمت بزرگان هستم (به قول معروف نان و نمک آنان را خورده­ام) گران تمام شد. گفتم: ای دوست، توانگران محل درآمد درویشان هستند و توشة انسان­های بی­پناه. بیت: توانگران را وقف است و نذر و مهمانی ........    (بر وزنِ مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن = بحر مجتث مثمن مخبون محذوف) معنی: کارهای خیر و نیکی مانن وقف و نذر کردن و مهمانی دادن و رداختن زکات مال و فطریه دادن و آزادکردن بندگان و قربانی کردن، مخصوص توانگران است. بیت: تو کی به دولت ایشان رسی که نتوانی ..... معنی: ای درویش تو هی کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 210 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1396 ساعت: 4:49

نقل است که خاقانی روزی به مجلسی دعوت می شود. صاحبان مجلس که قدر و قیمت شاعر را نمی شناختند، او را در پایین مجلس می نشانند. همین امر سبب رنجش شاعر شده و این قطعه را می سراید: کارکرد جهان دون عجب است همه سوگ است و نام او طرب است وانکه نادان، ستور او به تک است وانکه دانا، کمیت او عقب است گر فروتر نشست خاقانی چه کند روزگار بی ادب است! قل هو الله نیز در قرآن زیر تبت یدا ابی لهب است! برچسب‌ها: شعر آزاد + نوشته شده در  یکشنبه بیست و چهارم دی ۱۳۹۶ساعت 9:42  توسط rohi  |  کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 229 تاريخ : يکشنبه 24 دی 1396 ساعت: 17:42

در هوایت بی‌قرارم روز و شب سر ز پایت برندارم روز و شب روز و شب را همچو خود مجنون کنم روز و شب را کی گذارم روز و شب جان و دل از عاشقان می‌خواستند جان و دل را می‌سپارم روز و شب تا نیابم آن چه در مغز منست یک زمانی سر نخارم روز و شب تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم گاه تارم روز و شب می‌زنی تو زخمه و بر می‌رود تا به گردون زیر و زارم روز و شب ساقیی کردی بشر را چل صبوح زان خمیر اندر خمارم روز و شب ای مهار عاشقان در دست تو در میان این قطارم روز و شب می‌کشم مستانه بارت بی‌خبر همچو اشتر زیر بارم روز و شب تا بنگشایی به قندت، روزه‌ام تا قیامت روزه دارم روز و شب چون ز خوان فضل روزه بشکنم عید باشد روزگارم روز و شب جان روز و جان شب ای جان تو انتظارم انتظارم روز و شب تا به سالی نیستم موقوف عید با مه تو عیدوارم روز و شب زان شبی که وعده کردی روز بعد روز و شب را می‌شمارم روز و شب بس که کشت مهر جانم تشنه است ز ابر دیده اشکبارم روز و شب برچسب‌ها: مولانا + نوشته شده در  چهارشنبه بیستم دی ۱۳۹۶ساعت 18:42  توسط rohi  |  کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 192 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 16:27

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 162 تاريخ : شنبه 23 دی 1396 ساعت: 16:27

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : زیبایی,استاد,امیرخانی, نویسنده : adaberoz بازدید : 140 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران رفتم از کوی تو لیکن عقبِ سر نگران ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی تو بمان و دگران وای به حال دگران   رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند هر چه آفاق بجویند کران تا به کران می روم تا که به صاحبنظری بازرسم محرم ما نبود دیدة کوته نظران   دل چون آینة اهل صفا می شکنند که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران دل من دار که در زلف شکن در شکنت یادگاریست ز سر حلقة شوریده سران کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : دگران, نویسنده : adaberoz بازدید : 155 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

غزل شماره 034

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : فرودآ,خانه,خانة,توست, نویسنده : adaberoz بازدید : 183 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

تا به کی از سخن عشق گریزان باشم؟ از تو ننویسم و هربار پشیمان باشم؟   پاک کردی عرق شرم ز پیشانی مست پس روا نیست من اینگونه پریشان باشم   کیمیا خاک کف پای غلامان شماست کیمیایی بده تا جابر حیّان باشم   نَمی از چشمة توحید مُفَضَّل کافیست تا به چشمان تو یک عمر مسلمان باشم   غم، حدیثی ست که در چشم تو جریان دارد باید از حادثة چشم تو گریان باشم   جای این بیت برایت حرمی می‌سازم تا در آیینة ایوان تو حیران کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : کیمیایی,جابر,حیّان,باشم, نویسنده : adaberoz بازدید : 203 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

صوفی از پرتو می راز نهانی دانست گوهر هر کس از این لعل توانی دانست قدر مجموعة گل مرغ سحر داند و بس که نه هر کو ورقی خواند معانی دانست عرضه کردم دو جهان بر دلِ کارافتاده بجز از عشقِ تو باقی همه فانی دانست آن شد اکنون که ز ابنای عوام اندیشم محتسب نیز در این عیش نهانی دانست دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید ور نه از جانب ما دل نگرانی دانست سنگ و گل را کند از یمن نظر لعل و عقی کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : ورقی,خواند,معانی,دانست, نویسنده : adaberoz بازدید : 150 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

تصویر مهتاب و شب و آیینه بندان امشب صفای دیگری دارد شبستان   گلدسته ها و آسمان سرمه ای رنگ نقش و نگار کاشی و گل های ایوان   شهر از هیاهوها پر اما با حضورت آرامش باغ ارم دارد خیابان   جایی به غیر از خانة امن شما نیست چتر امانی بر سر ما بی پناهان   در ساحل آرامشت پهلو گرفتند دل های توفان دیدة جمعی پریشان :: گنبد... کبوتر... اشتیاق روشن ابر حس زیارتنامه خواندن زیر باران...   قلبم هوایی می شود پر می کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : امانی,پناهان, نویسنده : adaberoz بازدید : 145 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : معنی,یمکن,الفرار, نویسنده : adaberoz بازدید : 192 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

غزل شماره 073

کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : روشن,پرتو,رویت,نظری,نیست,نیست, نویسنده : adaberoz بازدید : 143 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:33

دیدن روی تو در خویش ز من خواب گرفت آه از آیینه کـــه تصویـــر تـــو را قاب گرفت خواستم نوح شوم، موج غمت غرقم کرد کشتی ام را شب طوفانی گرداب گرفت در قنوتـــم ز خدا «عقـل» طلب مــــی کردم «عشق» اما خبر از گوشة محراب گرفت نتوانست  فـــرامــــوش  کند  مستــــی  را هر که از دست تو یک قطره میِ ناب گرفت ک کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 154 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25

از باغ می برند چراغانی ات کنند تا کاج جشن های زمستانی ات کنند پوشانده اند « صبح » تو را « ابرهای تار » تنها به این بهانه که بارانی ات کنند یوسف! به این رها شدن از چاه دل مبند این بار می برند که زندانی ات کنند ای گل! گمان مکن به شب جشن می روی شاید به خاک مرده ای ارزانی ات کنند یک نقطه بیش فرق رحیم و کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 168 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25

می روی با فرق خونین پیش بازوی کبودشهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجاضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود دور محرابت نمی‌بیند ملائک را مگر؟با چه رویی دارد این شمشیر می‌آید فرود ساقیا در سجده هم کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 175 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25

ما را کبوترانه وفادار کرده است آزاد کرده است و گرفتار کرده است بامت بلند باد که دلتنگیت مرا  از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است خوشبخت آن دلی که گناه نکرده را در پیشگاه لطف تو اقرار کرده است تنها گناه ما طمع بخشش تو بود ما را کرامت تو گنه کار کرده است چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر قربان آن کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 181 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25

بگذشت مه روزه ، عيد آمد و عيد آمد بگذشت شب هجران، معشوق پديد آمد   آن صبح چو صادق شد، عذراي تو وامق شد    معشوق تو عاشق شد، شيخ تو مريد آمد   شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و  گهر آمد، شد قفل و کليد آمد   جان از تن آلوده، هم پاک به پاکي رفت هرچند چو خورشيدي بر پاک و پليد آمد   از لذت جام کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 175 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25

دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم   دوباره عطر گیسویت، چقدر امشب پریشانم  کنارت چای می‌نوشم به قدر یک غزل خواندن به‌قدری که نفس تازه کنم، خیلی نمی‌مانم  کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، یا شاید درختی خسته در اعماق جنگل‌های گیلانم رها، بی‌شیله پیله، روستایی، سادة ساده   دوبیتی‌های باباطاهرم، عریان عر کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه،...
ما را در سایت کتاب کهنه‌ای هستم پر از اندوه، دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : adaberoz بازدید : 141 تاريخ : شنبه 10 تير 1396 ساعت: 12:25